بسم الله الرحمن الرحیم

 

دانشگاه نوشت (1): خراب کردن زندگی مردم با لبخند!

 

من از آن دسته آدم هایی هستم که ترجیح داده ام که به جای خشونت، حرف هایم را روی کاغذ بنویسم. اصلاً من مال کاغذ ام. پس از نوشتن پایان نامه، تصحیح دیوان شعر پدربزرگم، نوشتن کتاب تبارنامه ی شخصی ام و معرفی مختصر برخی از متخصصان غیر حوزوی علوم اسلامی-شیعی، در پنج ماه، به خودم گفتم که حالا دیگر وقت استراحت است و تا مدت طولانی ای دیگر نمی نویسم. اما وقتی نمی نویسم انگار چیزی در زندگی ام کم است. حداقل برای این روز ها. گفتم دیگر هر روز نمی نویسم اما گهگاهی می نویسم. اگر به مو هم برسد ولی نمی گذارم پاره شود.

امروز خسته ام. خسته از ویران شدن قصر آرزو هایم روی سرم. خسته از این رنج ممتد. چند روز است که فکرم مشغول موضوع ازدواج است. از وقتی که در دوره ی دبیرستان، عاشق اسلام شده بودم و متوجه شده بودم که اسلام در صورت مهیا بودن شرایط، تأکید دارد که هر چه ازدواج به تأخیر نیفتد بهتر است، از نوزده سالگی دلم می خواست به عنوان یک انجام وظیفه زود تر ازدواج بکنم. از یازده سالگی هم بالغ شده بودم. خیلی زودتر از بلوغ بسیاری از هم سن و سالانم. در دوره های راهنمایی و دبیرستان، واقعاً سطح فکر من خیلی پخته تر از هم دوره هایم بود. نه این که این مسائل، برتری باشد. نه، خب بالأخره یکی زود بالغ می شود، یکی دیر، یکی هم به موقع. عوامل فراوانی هم در این موضوعات تأثیر دارند، از ژنتیک بگیر تا سبک زندگی. این بلوغی را هم که می گویم منظورم بلوغ جنسی و آغاز و تداومش است، وگرنه بلوغ فکری هم داریم که تا ابد ادامه دارد و بلوغ اقتصادی هم داریم که با حکومت بستگی هایی دارد. بحث بلوغ و انواعش، مفصل است.

داشتم از قصر آرزوهایم می گفتم. نه این که قصر آرزو هایم، فقط ازدواج باشد. روزی که به دانشگاه قم آمدم، خیال می کردم که حداقل در رشته ی خودم به یکی از بهترین دانشگاه های ایران آمده ام. اما دیدم که به یک ویرانکده آمده ام. ویرانکده ی ظاهری و باطنی. اصلاً تمام سیستم آموزشی ایران، ویرانکده است. انگار در این سیستم، اکثریت اصلاً نمی خواهند امانت جایگاهی شان را اداء کنند. شاید حتی به این موضوع، فکر هم نمی کنند.

بگذارید یکی از ربط های ازدواج به سیستم آموزشی را بگویم: دانشجویی که استاد هایش، استعداد هایش را نمی شناسند، امور درسی اش را به تعویق می اندازند، دیر تر فارغ التحصیل می شود، دیر تر به سربازی می رود، دیر تر شغل پیدا می کند، دیر تر و کمتر درآمد و اندوخته ای به دست می آورد و در نتیجه فرصت های کمی و کیفی ازدواجش به تأخیر می افتد و اُفت می کند.

من الآن دقیقاً چنین وضعی دارم. نکته ی جالبش هم اینجا است که هر وقت در دانشگاه، مشکلات تحصیلی ام را که مستقیماً روی زندگی ام هم تأثیر می گذارند، با اکثر استاد هایم و دیگر عوامل دانشگاه مطرح می کنم که پیگیری بکنند، با لبخند و از سر وا کن با من برخورد می کنند. گاهی هم طلبکارانه جواب می دهند و گاهی هم البته طوری جواب می دهند که انگار بی خبر اند. آری، کسانی به خراب شدن دنیای تو لبخند می زنند. خیلی ملیح هم لبخند می زنند!

مسئولی که به فکر حل کردن و به جریان افتادن روند کار مراجعه گرش نیست، قطعاً خلل هایی در انسانیتش به وجود آورده است. این اوضاع وقتی فاجعه بار تر می شود که شخصی که به اسم اسلام زندگی و کار می کند، چنین باشد.

من و امثال من، داریم تلف می شویم.

من هیچ وقت، با مخاطبم چنین نمی کنم.

حرف، زیاد است .

خدا، کریم و بزرگوار است.

 

 

قم مقدس، جمعه، 1398/6/22 ه.ش

کتاب بازگشت غافلان جنسی به سلامت

گاه نوشت (1): دو کلام حرف حساب!

دانشگاه نوشت (2): ماهی که بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را

هم ,ام ,نمی ,تر ,زندگی ,ی ,که به ,دیر تر ,با لبخند ,نمی نویسم ,شده بودم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خلاصه کتاب اصول و فنون مذاکره دکتر مسعود حیدری فتوبلاگ عکس و مکث چت بات ها چکیده ی ذهن و روان یک بیمار بودن جستجوگر رمز و رازهای ساده ......مـــــاه بــــی همتــــا گروه های آموزشی کلاله اخبار دندانپزشکی فروشگاه آنلاین آیفون صوتی و تصویری